
اردشیر فرح هنرمند موسیقی: دوست دارم
در مملکت خودم یک کنسرت اجرا کنم
– «قبل از انقلاب۵۷ برنامه من این بود که بعد از پایان تحصیلاتم در رشته راه و ساختمان و معماری به ایران برگردم و در این رشته با خانواده کار کنم… ولی در سال ۱۹۷۹ که انقلاب شد تمام این برنامهها بهم ریخت.»
– «برای اولین بار گیتار را در دست ویگن دیدم. البته آن زمان سن من خیلی کم بود. خوانندههای محبوب من در زمان بچگی ویگن و عارف بودند؛ موزیک غربی هم که مورد علاقه پدر و مادرم بود، بهخصوص موزیک آمریکای لاتین که آن زمان در ایران خیلی مد بود.»
– «سبک کاری من و استرانز، نواختن گیتار سیم نایلون یا گیتار آکوستیک با استفاده از فرهنگ و موزیک لاتین و مقداری از فرهنگ و موزیک ایرانی و خاورمیانه با استفاده از آکورد موزیک فلامینکو و موزیک جاز و ریتمهای لاتین است که در سال ۱۹۸۰ درست کردیم.»
– «ایرانیها خیلی راحت با گیتار ارتباط برقرار میکنند، به راحتی درکش میکنند و سبکها را بلدند، شاید به خاطر وجود تار و عود است که همگی از ایران میآیند، گیتاریستهای فلامینکو در اسپانیا هم براین باورند که موزیک فلامینکو از ایران آمده است.»
– «دوست دارم برگردم؛ من کشورم را هرگز فراموش نکردهام، دوست دارم چند ماه در سال در ایران باشم و با اینهمه گیتاریستهایی که سبک ما را اجرا میکنند رابطه داشته باشم و کلاس برگزار کنم، البته از راه دور هم این کلاسها را برگزار میکنم، اما دوست دارم در مملکت خودم یک کنسرت اجرا کنم.»
فیروزه نوردستروم- اردشیر فرح گیتاریست و نوازنده ساکن آمریکا یکی از هنرمندان ایرانی است که با وجود گذشت بیش از ۴۰ سال زندگی دور از ایران همچنان دلتنگ سرزمین مادری است و از همین رو ملودیها و ریتمهای ایرانی را در بسیاری از آثار خود جای داده است. او ۴۴ سال پیش با خورخه استرانز نوازنده گیتار متولد کاستاریکا آشنا شد و این آشنایی منجر به ظهور سبکی نو در اجرای گیتار آکوستیک، تلفیق موسیقی آمریکای لاتین و موسیقی خاورمیانه به ویژه ایران شد.

کیهان لندن برای بررسی بیشتر زندگی هنری و آثار این نوازنده گیتار که یکم سپتامبر، سه قطعه جدید با گیتار الکترونیک به بازار موسیقی ارائه کرده گفتگویی انجام داده است.
-آقای فرح، لطفا در مورد زندگی و سابقه هنری در خانوادهتان بگویید؛ آیا آنها در رشد هنری شما نقش داشتند؟
-من متولد ۱۳۳۳ در بیمارستان بانک ملی تهران در بین خانوادهای رشد کردم که نه اهل موسیقی بلکه همگی فارغالتحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان و معمار بودند؛ عمو و دایی همگی در حوزه راه و ساختمان فعالیت داشتند. دایی من در وزارت راه کار میکرد. پدر و مادرم وقتی ۵ ساله بودم طلاق گرفتند، مادرم در سال ۱۹۶۴ با یک مرد آمریکایی ازدواج کرد که برای جادهسازی به ایران آمده بود، مادرم هم در رشته دکوراسیون ساختمان فعالیت میکرد.
-چطور شد که گیتار را در بین سازهای موسیقی انتخاب کردید؟
-گیتار با آمدن گروه «رولینگ استونز» و «بیتلز» در دنیا یکدفعه در ایران هم مد شد؛ بیتلها که در اوایل دهه شصت میلادی به شهرت رسیدند، تأثیر بسیار قوی نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا گذاشتند. یادم هست بچههای کلاس پنجم، آهنگهای گروه «بیتلز» را میخواندند. بعد کمکم گروههای موسیقی مثل «ربلز» شهرام شب پره و گروه «بلک کتز» به سرپرستی شهبال شب پره، گروه «موج بهار و «تکخالها» همگی تحت تأثیر موزیک گروه «بیتلز» تشکیل شدند و گیتار، ساز اصلی این گروه بود. در آن زمان، گیتار در ایران بسیار باب شد، البته من موزیک را در دوران دبستان با آکاردئون شروع کردم، سازی که در تمام گروههای موسیقی آن زمان در ایران ساز اول بود، یادم هست آکاردئون ۱۶ باس بود که اندازه کوچکی داشت، تا کلاس چهارم دبستان، معلم کلاس موسیقی ما آقای سالکی بود که آکاردئونیست بسیار ماهری بود. یادم هست در دبستان خصوصی «سزاوار»، کلاس چهارم، سه ساعت کلاس موسیقی داشتیم. کلاس پنجم و ششم هم به دبستان «فردوسی» میرفتم. در سال ۱۹۶۹ با گیتار تمرین میکردم، چون آن سالها خیلی مد بود؛ در دوران بچگی باند موزیک درست میکردیم، موزیکهای راک مثل بیتلز، استونز و گروههایی که گیتار ساز اصلیشان بود مثل جیمی هندریکس را دنبال میکردیم.
-از اولین گروه هنری خودتان بگویید، «بتمن» که در ۱۳ سالگی با دوستانتان تشکیل دادید.
-در ۱۳ سالگی اولین گروه موسیقی خودم را به نام «بتمِن» یا خفاشها تشکیل دادم و این گروه زود مورد توجه قرار گرفت، با اینکه دانشآموز دبیرستانی بودم ولی برنامه عروسی و کنسرت هم میگرفتیم تا اینکه گروه «ربلز» به سرپرستی شهرام شب پره که یک گروه موسیقی شناخته شده در تلویزیون آن زمان بود کار من و گروه «بتمن» را در جایی دیدند و شهرام شب پره خیلی خوشش آمد. یکروز از دبیرستان به خانه برگشتم دیدم تمام اعضای گروه «ربلز» در مهمانخانه ما نشستهاند و در حال صحبت کردن با مادرم هستند و از مادرم میخواستند که در آن سن ۱۳ سالگی به عنوان گیتاریست با گروه «ربلز» همکاری کنم. خانواده دیدند من بیش از حد مورد توجه قرار گرفتهام، کمی نگران شدند و تصمیم گرفتند برای ادامه تحصیلات دبیرستان، مرا به لندن بفرستند، چون دلشان نمیخواست از آن سن به موزیک حرفهای وارد شوم. مرا به لندن نزد خانواده یکی از دوستانم فرستادند که او دو سال قبلتر به لندن مهاجرت کرده بود. با آنها زندگی کردم تا تحصیلاتم را در دبیرستان ادامه دهم، به این ترتیب، برنامه کنسرت و موسیقی به مدت ۲ سال از زندگی من بیرون رفت. در مقطع O-level دبیرستان در لندن را به پایان رساندم وقتی به مقطع A-level رسید تصمیم گرفتم به آمریکا بروم. البته در لندن هم علاقه به گیتار، مرا ترک نکرد. یک گیتار خیلی خوب خریدم و شروع کردم به تمرین. در آنجا با یک گروه انگلیسی به نام« Sniff ‘n’ the Tears » همکاری کردم. این گروه چند سال بعد از رفتنم به آمریکا در سال ۱۹۸۰ مشهور شد. من در ۱۹۷۴ از لندن به آمریکا مهاجرت کردم و به خانواده عمه ناتنیام در بوستون ماساچوست ملحق شدم. آنجا تحصیل در رشته معماری و مهندسی راه و ساختمان را شروع کردم.
-در سالهایی که ایران بودید بجز هنرمندان غربی، آثار هنرمندان گیتاریست ایرانی مثل ویگن را دنبال میکردید؟
-بله؛ کارهای ویگن را دنبال میکردم. اصلا برای اولین بار گیتار را در دست ویگن دیدم. البته آن زمان سن من خیلی کم بود. خوانندههای محبوب من در زمان بچگی ویگن و عارف بودند؛ موزیک غربی هم که مورد علاقه پدر و مادرم بود، بهخصوص موزیک آمریکای لاتین که آن زمان در ایران خیلی مد بود.
-لطفا از زمانی بگویید که در آبادان و شهرهای دیگر اجرای گیتار داشتید. علاقه مردم به موسیقی و هنر را در آن دوران چطور توصیف میکنید؟
-من و چند نفر از دوستان هنرمندم وقتی ۱۸- ۱۹ ساله بودیم، در سال ۱۳۵۲ به دعوت «شرکت ملی نفت ایران» کنسرتی در آبادان اجرا کردیم. آنزمان مردم علاقه زیادی به گیتار داشتند. در گروه ما گیتار الکترونیک، گیتار بیس و کیبورد سینت سایزر و ارگ داشتیم. سینت سایزر و ارگ را کامران خاشع میزد؛ او یکی از موزیسینهایی بود که در سالهای دهه شصت میلادی با خانم گوگوش همکاری داشت، بعد به ایتالیا رفت. کامران خاشع مدرک دکترای موزیک دارد و هنوز هم در ایتالیا مشغول تدریس و آموزش پیانو و موسیقی کلاسیک است.
-چطور شد در آمریکا ماندگار شدید و دیگر به ایران برنگشتید؟
-قبل از انقلاب، برنامه من این بود که بعد از پایان تحصیلاتم در رشته راه و ساختمان و معماری به ایران برگردم و در این رشته با خانواده دایی و عمویم همکاری کنم، پدر ناتنی من شرکت خصوصی داشت، جادههای تهران، بروجرد و چند شهر دیگر را آسفالت میکرد. ولی در سال ۱۹۷۹ که انقلاب شد تمام این برنامهها بهم ریخت. همه خانواده مجبور به رفتن به آمریکا شدند و طی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ به لسآنجلس آمدند. دایی من که در وزارت راه کار میکرد و در آستانه بازنشستگی قرار داشت مجبور شد به لس آنجلس برود؛ دایی دیگر هم که همسر آلمانی داشت به آلمان رفت. مادرم، دایی و پدر ناتنی من و خالهام همگی به لس آنجلس آمدند. ولی پدرم که کارمند بانک ملی بود تا آخر عمر در ایران ماند.

-در بدو ورودتان به آمریکا برای کسب درآمد به چه مشاغلی روی آوردید؟
-همان سالی که انقلاب شد، فارغالتحصیل شدم و گرین کارت گرفتم و اجازه کار داشتم. در آن دوران، آلدوش آلپانیان یکی از دوستانم از لندن برای دیدنم به لس آنجلس آمد تا به عنوان خواننده برای او کاری پیدا کنیم. نزد احمد مسعود صاحب کاباره تهران در لس آنجلس رفتیم. او با محبت به ما گفت فردا شب بیایید دو تا آهنگ اجرا کنید. وقتی آهنگها را اجرا کردیم، شهرام شب پره که آن شب آنجا بود به من گفت ما الان در حال تغییر ارکستر کاباره تهران به رهبری منوچهر چشم آذر هستیم، تو هم بیا و با این ارکستر همکاری کن، من هم تفریحی قبول کردم و با منوچهر چشم آذر، ارکستر را تشکیل دادیم و تمرین کردیم، بعد از دو سه ماه دیدم درآمدم در کاباره تهران، دو برابر، بیشتر از همکلاسیهایم در دانشگاه است، چشم بهم زدم دیدم ۸ سال در کاباره تهران ماندهام. البته همان زمان در سال ۱۹۷۹ با همکارم، خورخه استرانز آشنا شدم و روزها به تمرین و آهنگسازی پرداختیم.
-در مورد سبک کارتان با خورخه استرانز بیشتر توضیح دهید.
-این سبک را من و همکارم استرانز که همزمان با کارم در کاباره تهران با او آشنا شدم، ابداع کردیم و از ۴۵ سال پیش تا الان که همکاریم ۲۲ آلبوم به بازار فرستادیم. من و استرانز هردو گیتار الکترونیک راک میزدیم، بعد توجه ما به گیتار آکوستیک جلب شد، دوست من که به سمت این گیتار رفت، گیتار الکترونیک را کنار گذاشت و از آن زمان، سبک خودش را اجرا میکند ولی من به تازگی در اول سپتامبر، سه قطعه جدید از گیتار الکترونیک منتشر کردم.
ولی برگردم به سؤال شما؛ سبک کار من و استرانز، نواختن گیتار سیم نایلون یا گیتار آکوستیک با استفاده از فرهنگ و موزیک لاتین و مقداری از فرهنگ و موزیک ایرانی و خاورمیانه با استفاده از آکورد موزیک فلامینکو و موزیک جاز و ریتمهای لاتین است، ما سبک اصلی موزیک خودمان را در سال ۱۹۸۰ درست کردیم که بعد از ۱۰ سال زحمت، آلبوم پنجم ما به رادیوهای آمریکایی راه پیدا کرد و در همه جای آمریکا پخش شد. آنزمان فرد دیگری این کار را نمیکرد. بعد از آلبوم پنجم که به رادیوهایی آمریکایی راه پیدا کرد و سر و صدا کرد متاسفانه تعدادی از نوازندگان، شروع به کپی کردن از سبک ما کردند.
-یکی از آوازهای هایده با همراهی گیتار شما ضبط شده. لطفا در مورد آن اجرا توضیح دهید.
-آن کار، آلبوم سوم کار آمریکایی من بود. در قسمتی از آلبوم فکر کردم ساز ایرانی به شکل بداهه بگذاریم؛ بعد فکر کردم چرا بجای ساز، یک آواز نگذاریم؟ بعد با خانمها حمیرا و هایده صحبت کردم. هایده نازنین خیلی راحت قبول کرد گفت بله بریم ضبط کنیم. همکارم استرانز هم عاشق آواز ایرانی است. هایده بسیار خاکی و افتاده یکروز با چند نفر از دوستان، فامیل و دخترش به استودیو آمد و بدون دریافت دستمزد، آن آواز را اجرا کرد. آنشب را هرگز فراموش نمیکنم که آن آواز را در استودیو ضبط کردیم؛ یک آواز را حدود ده دوازده مرتبه ضبط کردیم تا در نهایت یکی از آنها را انتخاب کردیم که در انتهای آهنگ آلبوم به اسم «میراژ» گذاشتیم.
-در آثارتان همیشه رد پایی از ایرانی بودن شما به چشم میخورد؛ در مورد تلفیق ملودی ایرانی با موسیقی آمریکای لاتین توضیح دهید.
-وقتی شما در آمریکا مشغول به کار میشوید و یک ایرانی به نام «اردشیر فرح» هستید کماکان از شما انتظار دارند یک مقدار از فرهنگ شما در کارتان باشد. یک گیتاریست ایرانی وقتی از فرهنگ ایرانی استفاده کند کار بخصوصی است که هرگز یک آمریکایی نمیتواند انجام دهد. هنرمندان ایرانی وقتی موزیک آمریکایی اجرا میکنند با لهجه میزنند، یعنی وقتی یک ایرانی با لهجه انگلیسی صحبت میکند موزیکی هم که اجرا میکند لهجه دارد، بنابراین اگر اینجا بزرگ نشده باشی خیلی سخت است که خودت را یک آمریکایی جا بزنی. البته من این کار را کردهام چون از بچگی موزیک آمریکایی اجرا کردم و در گروههای آمریکایی وقتی گیتار میزدم احتیاجی نبود که از ایرانی بودنم مایه بگذارم.
-آیا در مجموع از همه آلبومهایی که تا کنون منتشر کردهاید راضی بودهاید؟
-از همه آنها نه، آلبوم بیرون دادن کاریست که باید انجام دهیم. الان بعد از اینهمه سال به خاطر موقعیت و وضعیت اقتصادی در موزیک و شرایط سنی ما، این، باید و ضرورت، مقداری کمرنگتر شده، ولی در ۴۰ سال اول همکاریم با خورخه استرانز و پس از تشکیل گروه «استرانز و فرح» میبایست آلبوم بیرون میدادیم و وقتی این جنبه الزام مطرح میشود دیگر نمیتوان منتظر ماند تا بهترین آهنگ ساخته شود. حالا اگر ۸ آلبوم به بازار ارائه کردیم چه باید بکنیم تا مخاطبی که ۸ آلبوم ما را دارد بخواهد آلبوم نهم را هم داشته باشد؟ این کار سختی است، چون باید کاری کنیم که سبک را تغییر ندهیم ولی در عین حال، باید تغییراتی جدید در آلبوم ایجاد کنیم که مخاطب، مایل به داشتن آن باشد، اگر آلبوم جدید مثل آلبوم قبلی باشد در بازار موزیک به سرعت مورد انتقاد قرار میگیرد، برای مثال گروه «جیپسی کینگ» پنج شش آلبوم بیشتر بیرون نداد چون تمام آلبومها شبیه یکدیگر بودند. بنابراین این یک مشکل بسیار مهم است که بعد از ۱۵ آلبوم، آلبوم بعدی را با چه شکلی به بازار ارائه کنیم. در مورد آلبومهای گروه «استرانز و فرح» سعی کردیم این آلبومها را در همان زمان خودشان به بهترین شکل ارائه دهیم.

کنسرتهای «جرمن کلاب» در تهران/ دهه ۷۰ میلادی/ این کنسرتها از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ برگزار میشد
-شما صدای گرمی هم دارید؛ شاید پیش از این کسی از شما نپرسیده باشد چرا هیچوقت در کنار گیتار، آواز نیز اجرا نکردید؟
-سؤال بسیار خوبی پرسیدید. راستش را بخواهید دیر متوجه شدم که خواندن، چقدر مهم است. ببینید وقتی یک گیتاریست شروع به خواندن میکند باید وقت تمرین خود را نصف کند و نصف زمان خود را برای خواندن بگذارد، تمام هنرجویان من هم به این نکته اشاره میکنند که خواندن خیلی مهم است و با خواندن خیلی راحتتر با مردم رابطه برقرار میکنیم تا با نواختن گیتار.
-آیا جوانان داخل ایران با شما در تماس هستند؟
-بله، من با مردم ایران در اینستاگرام ارتباط دارم. اغلب آنها از شرایط زندگی در ایران بسیار ناراضی هستند و تقریباً همگی آنها مایل به خروج از کشور هستند.
-آیا برنامه آموزش گیتار هم جزو برنامههای کاری شماست؟
-در حال حاضر بیشتر با آمریکاییها ارتباط داریم و مشغول آموزش گیتاریستهای برخی از خوانندگان معروفی هستم که مایل به یادگیری سبک کاری من و استرانز هستند. از سال ۲۰۱۶ که من به اینستاگرام رفتم با تعداد زیادی از جوانان ایرانی آشنا شدم که برخی از آنها گیتاریستهای بسیار عالی هستند و یکی دو تا از آنها در اینستاگرام مورد توجه گروههای آمریکایی قرار گرفتهاند.

-وضعیت نوازندگی و آموزش گیتار در ایران را چگونه میبینید؟
-ایرانیها خیلی راحت با گیتار ارتباط برقرار میکنند، به راحتی درکش میکنند و سبکها را بلدند، شاید به خاطر وجود تار و عود است که همگی از ایران میآیند، گیتاریستهای فلامینکو در اسپانیا هم براین باورند که موزیک فلامینکو از ایران آمده؛ پاکو دلوسیا یکی از بهترین و اولین گیتاریستهای فلامینکو در دنیا در یکی از مصاحبههای خود گفته بود که فلامینکو از ایران میآید و من میبینم که در ایران جوانان، خیلی راحت گیتار را یاد میگیرند، سبک را بلدند، ما پریا یزدانی، دختر ۱۵ ساله اهل ارسنجان را داریم که گیتاریست بسیار فوقالعادهای است، مهارت او در نواختن گیتار باور نکردنی است. آقای محسن مرشد ساکن شیراز معلم گیتار است و محمد شکاری یکی از شاگردان او یکی از گیتاریستهای درجه یک است که به جرأت میتوانم بگویم شبیه او در لس آنجلس نیست. امیرحسین نفریه در تهران متخصص گیتار الکترونیک و آکوستیک هم کارهایش باورنکردنی است، به حدی که گیتاریستهای آمریکایی شروع کردند به فالو کردن و رابطه برقرار کردن با آنها در اینستاگرام.
-چه توصیهای به دوستداران و علاقمندان موسیقی و بهخصوص گیتار دارید؟
-موزیک را جدی بگیرند و تا حد امکان تمرین کنند، موزیک در زندگی بسیار حیاتی است اما از نظر اقتصادی خیلی روی موزیک حساب باز نکنند، بهخصوص در مورد گیتار آهنگسازی کنید اما تقلید نکنید و از ایرانی بودن خودتان مایه بگذارید، سبکی ایجاد کنید که دستمایه ایرانی هم داشته باشد و البته (با لبخند) خوانندگی را فراموش نکنید.

-نگاه و فلسفه شما به مقوله عشق چیست؟
-موزیک و گیتار برای من خود عشق است، البته عاشق مردم هستم، وقتی میبینم جوانان ایرانی با چه اشتیاقی سبک ما را دنبال و از من سؤال میکنند، شب و روز با این عشق زندگی میکنم.
-اگر روزی به ایران برگردید دوست دارید چه کنید؟
-البته که دوست دارم برگردم، من کشورم را هرگز فراموش نکردهام، دوست دارم چند ماه در سال ایران باشم، با این همه گیتاریستهایی که سبک ما را اجرا میکنند رابطه داشته باشم و کلاس برگزار کنم، البته از راه دور هم این کلاسها را برگزار میکنم، اما دوست دارم در مملکت خودم یک کنسرت اجرا کنم. بالاخره من یادم نرفته، در زمان بچگی من خیلی خیلی ایران را دوست داشتم و خاطرههای بسیار زیبایی از ایران دارم، گیتار را در ایران شروع کردم، در دهه ۷۰ ما در «جرمن کلاب» تهران، کنسرت راک برگزار میکردیم، دوست دارم چند ماه در سال این کنسرتها را در ایران برگزار کنم.