
حاجی فیروز و داستانهای مربوط به تاریخچه آن!
حاجی فیروز از شخصیتهایی است که ایران شناسان و محققین هنوز به اتفاق نظر در باره او نرسیده اند .
آنچه معقول تر به نظر می آید آن است که شخصیت حاجی فیروز بر گرفته از میر نوروز و یا کوسه بر نشین است که ایرانیان در زمره جشنهای پیش از نوروز برگزار میکردند و ترانه ها و ظاهر این شخصیت با حال و هوای هر استان و منطقه ای از ایران تا حدودی با هم متفاوت است.
میر نوروزی فردی بود که در چند روز آخر سال ، به شکلی عاریه ای ، حکمرانی میکرد و موجبات خنده و شادی مردم را فراهم می آورد
نظریه دیگر، نظر دکتر جعفر شهری است که این پدیده را پدیده ای معاصر میداند زیرا این شخصیت در هیچیک از آثار کهن ادب پارسی آورده نشده است. او آن را نوعی رابطه نوکر و اربابی میداند که خصوصا در زمان قاجار که نوکر ها غالبا سیاه بوده اند، رایج بوده است. حتی ترانه ای که حاجی فیروز با آن معروف شده میگوید : ارباب خودم سلام و علیکم، تاییدی بر این داستان است. گویا در آن زمان برای استقبال نوروز جشنهایی برگزار میشد که سیاهان نقش اول آن را داشتند و این نمایشها همچنان در تئاتر های رو حوضی دوره معاصر ادامه داشته است.
و اما دکتر مهرداد بهار که در مقاله ای که در سال ۱۹۸۳ میلادی منتشر کرد اظهار داشت این شخصیت در واقع ریشه در داستانهای اسطوره ای اقوام بابلی و سومری و میان رودان داشته و به بازگشت دوموزی از سرزمین مردگان بر میگردد اما سپس این شخصیت را به سیاوش که قهرمان اسطوره ای ایرانی است مربوط میداند . این نظریه از سوی دیگر محققین نظیر آقای جعفر شهری رد شده است. از دیگر سو تئوری دکتر بهار با در آمیختن اسطوره های بابلی و ایرانی سست و غیر قابل قبول مینماید زیرا اولا در دیدگاه ایرانیان باستان ، مرگ پدیده غم انگیزی نبوده و در واقع راهی بوده برای رسیدن به سرای سپند و مینوی شدن و سرای مردگان جایی نبوده که بازگشت از آن موجب شادی باشد ، از سوی دیگر نام سیاوش در زبان اوستایی در واقع سیاوخش بوده به معنی دارنده اسب سیاه و نه سیاه روی ! و با توجه به اصالت سیاوش که فرزند کیکاووس بوده و زیبایی چهره او که سودابه را واله و شیدای او نموده بود ، بعید مینماید که رخ او سیاه بوده باشد( با توجه به معیارهای زیبایی که در ادبیات ایرانی بازگو شده است ) و به نظر می رسد دکتر بهار سیاوش به ضم واو را با سیاوش به فتح واو اشتباه گرفته !