
پل پیوند آثار بزرگان
۱۲ مرداد ۱۲۹۲: ۱۰۷ سال پیش در چنین روزی #محمد #قاضی در مهاباد کردستان زاده شد. از او بیش از ۷۰ اثر کوتاه و بلند به چاپ رسیده..
پدر محمد قاضی امام جمعه شهر و مادرش زنی بسیار باایمان بود: “شش یا هفت ساله بودم که پدر بیمار شد و چند روز پس از آن معلوم نشد به چه علت درگذشت و ما را یتیم گذاشت”.
۹ ساله بود که تازه توانست به مکتب برود و یک سال بعد که در خانه قاضی مهاباد پناه گرفت به دبستان رفت: “یک ماه بعد وقتی اولیای مدرسه قوه مرا بالاتر از حد کلاس سوم تشخیص دادند و فهمیدند که از “عم جز” تا “دیباچه گلستان” سعدی را طی کردهام به کلاس چهارمم بردند”.
۱۵ ساله بود که دبستان را به پایان رساند ولی “چون مهاباد در آن زمان دبیرستان نداشت، ادامه تحصیل در برای من امکانپذیر نبود” این بود که به سراغ عبدالرحمن گیو مکریانی رفت و خصوصی نزد او فرانسه آموخت: “در همان دوره کوتاه تلمذ، پایههای فن ترجمه در ذاتم ریخته شد و نطفه عشق به ترجمه در نهادم جان گرفت”.
سرانجام با مدرکی که از سوی مدیر آموزش و پرورش زادگاهش مهر شده بود پس از محرومیتها و تلاشهای بسیار به تهران رفت و ۲۳ ساله بود توانست دبیرستان را در دارالفنون به پایان برساند و در دانشگاه تهران به اصرار عمویش حقوق بخواند، گرچه خودش رشته ادبیات را دوستتر میداشت و از جمله همنشین سراینده بنام پروین اعتصامی بود:
“هیچکدام هرگز فکر نمیکردیم که من بهترین شعرم را در رثای او خواهم سرود:
خیز پروین که چشم منتظران
به رهت در نظاره میبینم
دل یاران چو جامه گل سرخ
از غمت پاره پاره میبینم”.
۲۵ ساله بود که نخستین ترجمهاش داستان کوتاهی از ویکتور هوگو “کلود ولگرد” چاپ شد و پس از یک درنگ ۱۰ ساله باز به ترجمه آثار نامآشنایان و بزرگان ادب از كُردی، فرانسوی و انگلیسی پرداخت.
۲۸ ساله بود که به خدمت وزارت دارایی درآمد.
۴۱ ساله بود که “شازده کوچولو” اثر سنت اکزوپری را ترجمه کرد که بارها بازچاپ شد.
۴۵ ساله بود که برای ترجمه رمان بلند “دون کیشوت” اثر سروانتِس جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران گرفت.
او چنان رسا و روان مینوشت که خواننده گاه فراموش میکند دارد ترجمه داستانی را میخواند.
۶۲ ساله بود که به علت سرطان حنجره تنها به کمک یک دستگاه ویژه سخن میگفت اما از ترجمه باز نایستاد و آخرین کارش یک سال پیش از درگذشتش چاپ شد.
محمد قاضی در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت.