حكيم ابوالقاسم فردوسی پاكزاد

th-1-6

حكيم ابوالقاسم فردوسی پاكزاد

اول بهمن زادروز حكيم ابوالقاسم فردوسی پاكزاد خجسته باد، به نيكي از او ياد ميكنيم و سپاس به جاي مي اوريم و درود بر او كه اسطوره بزرگ ايرانزمين و نماد نيك انديشي ، نگهدار زبان ، هويت و اصالت و تاريخ نيكانمان است …
حکیم ابوالقاسم فردوسی پدر زبان زيبا و نيك پارسي از بزرگترين حماسه سرايان ايران است . بزرگ مردي که عمر گرانبهایش را صرف فرهنگ و ادب این سرزمین کهن کرد و برای جاویدان نگاه داشتن زبان پارسی تک تک لحظات زندگی اش را گذاشت. فردوسی اوایل قرن چهارم هجری (319 خورشیدی) در روستای ‘پاژ’ از توابع توس خراسان در خانواده ای دهقان چشم به جهان گشود و با پی افكندن اثری جاودانه و ماندگار از خود، پاسبان زبان شیرین پارسی شد و نام و یاد خود را برای همه نسلهای ایران زمین ماندگار و گرامي ساخت.
وی اواخر قرن چهارم (397 خورشیدی) در 78 سالگی چشم از جهان خاكی فرو بست و در زادگاهش در دل خاك آرام گرفت.
اثر منظوم ‘شاهنامه’ پرآوازه ترین سروده فردوسی و بزرگترین رزمنامه جهان محسوب می شود كه توجه جهانیان را به خود جلب کرده و زبان شان را به تحسین اثر جاودانه اش، شاهنامه، واداشته است..
بينش و خرد او ارمغان زبان پارسي است و اشعارش سرمشق هاي زندگيست سرشار از اندرز
بيــــا تا جهــــان را به بــد نسپريم
به كوشش همه دست نيكي بريم
***
به فرمان رضا شاه براي گراميداشت فردوسي ارامگاه جديدي بنا گشت كه طراح معماري ان هوشنگ سيحون بود… و در جشن افتتاحیه آرامگاه فردوسی رضا شاه سخنرانی فرمودند.
افتتاح اين آرامگاه در تاريخ ٢٨ مرداد ١٣١٣ با حضور ده‌ها شرق‌شناس خارجي و رجال و دانشمندان ايراني يكي از فرازهاي كنگره بزرگداشت هزارمين سال نكوداشت پدر زبان پارسي بود.
در آن سال به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي، يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شد و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري گرديد. در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابان ها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعداً مدارس تازه ساز و يک دانشگاه…
***
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از ان به که کشور به دشمن د هیم
***
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید، که تن مرگ راست
***
به گیتی به از راستی پیشه نیست
ز کژی تبر هیچ اندیشه نیست
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی بجز خوبی و خرّمی
***
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را بکس
همه ی یک دلانند یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
چنین گفت موبد که مرد بنام
به از زنده دشمن بر او شاد کام
اگر کشت خواهد تو را روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کار زار
همه ی روی یکسر بجنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
Translate »