دکتر آزیتا ساعیان: سالِ نو من نوِ

سالِ نو من نوِ

<<منبع: دکتر آزیتا ساعیان>>

زمان در حال چرخش است. بی توجه به هر آنچه که می گذرد به جلو حرکت می کند، مداوم و منظم.

قرن هاست که جهان هستی شاهد چرخیدن ما به دور خودمان است و ما حیران و گیج و مبهوت، و در بیشتر مواقع در درد هستیم و بی نتیجه، روزگارمان را می نگریم که از بین دست هایمان هر لحظه و به سرعت به نقطه پایانی می شتابد.

بی شک این بوده که شاعر در وصف ما گفته است که تو همانی که یک عمر به دنبال خودت نعره زنانی… تو ندانی که خود آن نقطه عشقی … تو خود جان جهانی …

براستی مردگانی بعضی از انسان ها، سال هاست که یکسان است گرچه برخی چیزها به ظاهر تغییر می کند ولی نه سال نو و نه من نو وجود ندارد. چرا؟ مشکل چیست و چه باید کرد؟ چرا علی رغم تلاش، آگاهی، علم و حتی درمان های گوناگون، ما تغییر نمی کنیم؟

اکثریت انسان ها سال هاست که مانند زیبای خفته هیپنوتیزم شده اند و به خواب رفته اند ولی چون همگی در این عالم خواب با هم هستند نمی دانند که خوابند.

دنیایی که ما در آن بدنیا آمدیم عالم عشق، بخشش، شادی و معصومیت بود. ما آن زمان رها، شاد و عاری از هر نوع دروغ و تظاهر بودیم. در آن زمان هر چه حس می کردیم ، فکر می کردیم و عمل می کردیم . همه از عشق بود و همه حس های ما بیدار بود. خود بیرونی و درونی ما یکی بود.

با گذشت زمان و حول و حوش ۳ الی ۴ سالگی والدین و اطرافیان، ما را با دنیای بی عدالتی، ظلم، ترس، کنترل، درد، کمبود، حسادت، خشم، غم و «ترحم برای خود» آشنا کردند. آهسته آهسته و گاه ناگهانی باور کردیم که دنیا پر از درد و بی عدالتی و ظلم است و ترسیدیم؛ و این ترس باعث شده که تظاهر کنیم، دروغ بگوییم و انکار کنیم و زخم هایی که در روح ما پیدا شد، ما را روز به روز از آن کودک شاد و معصوم و بخشنده و شاد دور و دورتر کرد.

حالا دیگر تظاهر می کنیم که شاد هستیم، عشق داریم، مهربان هستیم و بخشنده ایم؛ و تمامی اینها صرفاً برای گرفتن تأیید، توجه، مهر و پذیرفته شدن است ولی دیگر حس های ما بیدار نیستند.

هر چه از خود پر از عشق و معصوم خود دور شده ایم، درد این دوری شدیدتر است و روش های ما برای بی حس کردن این درد باید قوی تر و موثرتر باشد: وسواس و ترس و تشویش و بدبینی، سوءظن و حسادت و خشم و رنجش، نیاز به داروهای بی حس کننده دارند، از قبیل :غذا، الکل، مواد مخدر، سیگار، سکس، قرصهای اعصاب، تحرک مداوم مثل ورزش، خرید، کار، درس، مسافرت،تفریح و امثال آن….

مشکل دیگر این است که عده ای اصرار به بیداری ما دارند؛ زیرا نمی خواهند که ما در این خواب بمانیم. اما ما کسانی را که بیدارندو امکان دارد ما را بیدار کنند به دیده شک و تردید و با ترس و سوء ظن نگاه می کنیم زیرا تحت تسلط دنیای خواب هستیم و نمی توانیم به آنها اعتماد کنیم و یا کلاً به بیداری هم مشکوک هستیم زیرا خیلی وقت هست که با حس واقعی بودن غریبه هستیم واز آن می ترسیم.

از این ترس داریم که این بار سنگین بهبودی و بخشش خود و دیگران را نتوانیم حمل کنیم و شرم ما از این ضعف باعث می شود که از بیداری فرار کنیم و به کسانی که بیدارند شک کنیم زیراحتماً آنها تظاهر می کنند که بیدارند….!

انسان از عشق زاییده شده است و همه وجودش از عشق است.

ما در عشق ، شاد و آزاد و پرقدرت و توانا هستیم. عشق یعنی احترام به خود، برای خود هدفمند بودن، سالم بودن، مستقل بودن،کنجکاو بودن، رشد کردن، یاد گرفتن و آزاد بودن . وقتی به خود عشق داریم برای دیگران هم همه

آن چیزها را می خواهیم و به آزادی آنها برای انتخاب راه زندگی شان احترام می گذاریم و آنها رامحدود نمی کنیم.

عشق متوقع نیست، اجبار ندارد، مشروط نیست. عشق احترام قائل می شود، بی رحم است، مهربان ، سخاوتمند و مسئول است.

ترس متوقع است، بر پایه اجبار و کنترل است، مشروط است، احترام قایل نمی شود، ترحم می کند و می خواهد. مهربان نیست، خودخواه است و قربانی که مسئولیت پذیر نیست.

برای اینکه ما بتوانیم نو شویم ترس و مریضی ها و زخم هایی که از آن داریم را باید بشناسیم و درمان کنیم.

برای همه شما سالی نو همراه با منی نو آرزو می کنم.

Translate »